خلاصه داستان: یک سرزمین وحشیانه بارون یک قبیله کولی را که ادعا می کند سرزمین خود را قتل عام می کند ، یک نفرین را از بین می برد که عواقب هیولایی را به روستای خود می بخشد.
خلاصه داستان: گسترش سریع یک عفونت ناشناخته ، کل شهر را در هرج و مرج غیرقابل کنترل به جا گذاشته است ، اما یک بازمانده در انزوا زنده است. این داستان اوست.
خلاصه داستان: در آخرین کشتی شب در نیویورک ، مسافران و خدمه توسط یک موش بی رحمانه شکار می شوند ، و آنچه باید یک گذرگاه صلح آمیز باشد به یک قتل عام خونین تبدیل می شود.
خلاصه داستان: دختری که با اسکیزوفرنی زندگی می کند با توهم وحشتناک مبارزه می کند ، زیرا او شروع به گمان می کند همسایه خود کودک را ربوده است. تنها کسی که او را معتقد است Caleb است - پسری که او حتی مطمئناً وجود ندارد.